Letafate Ashk

*آنـــقدر دوستت دارم که رســـوایی تمام عالـــم را بـــه جان می خرم برای داشتنت*

 

میدونم که شاعر نیستم،میدونم قلم شکسته،ولی تو هوای بارونی یه غبار رو دلم نشسته،یه غبار از جنس یک غم یه غبار از جنس ماتم،داره بغضم میترکه کسی نیس برسه به دادم،شعرم غمگین شده چون دل من تنگه براتو داره میگیره بهونه واسه ی خندیدناتو،واسه اون لحظه ی دیدار دل من شده گرفتار،دل من یه خورده صبر کن صاحبت میمیره این بار


 

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:شعر غمگین,شعر در مورد خیانت,شعر عاشقانه,ساعت 14:8 توسط محمدرضا ن| |

دیشب وقتی باهات حرف میزدم یه بغضی تو گلوت بود گفتی ترکت میکنم نمیدونستی که عشقت تو دلم هنوز موند/همون شد،هر حرفی که میزدی برام مثل یه خنجره عمود بود/با تک تک کلماتت با تک تک حرفات کاش میدونستم که این خاطره ها یه روز میره بر باد/گفتی ندارم لیاقتتو بیخیالم شو نمیدونستی بدون تو میمیرم چون،شک داشتی بهم حالا یادت میاد؟،گفتی عشق یکی دیگه رو داری تو دلت زیاد/قسم خوردم حتی به جون تو اما باور نکردی میخوام بمیرم خب/کجاس اون همه عشقو محبت که میگفتی زندگیتم آخه بی مروت/نمیدونستی زندگی بی تو محاله یه روز بی تو بودن واسم مثل یه ساله/دیگه نمیتونم بنویسم بیشتر از این ولی بدون که بدونه تو مردم پس این باشه آخرین حرفم به تو:خوش بخت شی میرم از زندگیت...


 

نوشته شده در چهار شنبه 18 مرداد 1391برچسب:شعر,شعر غمگین,شعر تلخ,شعر در مورد خیانت,ساعت 14:6 توسط محمدرضا ن| |
قالب ساز وبلاگ پيچك دات نت